گزارشگر:احمـدذکی خاورنیا mandegar-3رشید رضا در مجلۀ المنار که به گونۀ وسیع و گسترده در سرزمینهای اسلامی پخش میگردید، مقالات و یادداشتهای مختلفی به منظور نزدیک ساختنِ مسلمانان به همدیگر به نگارش درآورد. وی علمای اسلام را به تعاملِ بیشتر با مسالۀ وحدت فرا خواند تا دیدگاهِ خود را در این زمینه عرضه کنند. این فراخوان، مورد استقبالِ مسلمانان قرار گرفت و آنها مشکلات و مسایلِ فقهیِ خود را از این طریق بیان میکردند؛ چنانکه از مغرب و تونس گرفته تا هند و اندونیزی، این تعاملات و ارتباطات با مجلۀ «المنار» برقرار شد. او خطرِ صهیونیسم و توطیههای استعمارگران را به مسلمانان هشدار میداد و خواستار وحدت اسلامی در قبال صهیونیسم و استعمار بود. در بخش دیگر از «المنار»، رشید رضا به طرح اسرائیلیات و نقد آن پرداخت و تلاش کرد که با جلوگیری از گسترش آنها در نظام فکری جهان اسلام، تفرقه و مذهبگرایی در جهان اسلام کاهش یابد. وی تنها راه رهایی از عقبماندهگی را، رسیدن به وحدت در جهان اسلام و تقریبِ مذاهب میدانست. به همین دلیل، برای رفع اختلافاتِ مسلمانان و جلوگیری از فرقهگرایی در میان مسلمانان، پیشنهاد کرد تا دربارۀ وجوه و جنبههای مشترک مسلمانان سراسر جهان، سلسلهکتابهایی تألیف و منتشر شود و در میان تمامی گروهها و مذاهب اسلامی توزیع گردد و مسلمانان به یادگیری و اجرای آن تشویق گردند و علمای اسلامی بر اساس آن به تبلیغ دین اسلام بپردازند. رشید رضا همچنین پیشنهاد کرد که برای وحدتِ رویه در احکام و فقه اسلامی، کتابهایی تألیف گردد و علمای برجستۀ اسلامی با توجه به مبانی مشترکِ مذاهب اسلامی در آنباره و با نظر به وضعیتِ معاصر، به تعلیم و تدریسِ آن برای کلیۀ علمای سراسر جهان بپردازند، تا مسلمانان به نقاط مشترک در این زمینه برسند. این دیدگاهِ وی به مذاق غربزدهگان و ملیگرایانِ مصری خوش نیامد و با این برنامهها به مخالفت برخاستند. اما هیچگاهی، مخالفتِ این گروهها وی را از تلاش برای وحدت امت اسلامی باز نداشت و در پهلوی این طرح، همواره در اجتماعات و گردهماییها، به سخنرانی و خطابههای آتشین میپرداخت و به وحدت اسلامی دعوت میکرد و گاهی نیز برای سران اسلامی نامهها و خطابههای پندآمیز و نصیحتگونه ارسال میکرد. یکی از راههای ایجاد وحدت میان امت اسلامی ـ طوریکه اشاره کردیم ـ تقریب میان مذاهب اسلامی است. به همین لحاظ، رشید رضا برای ایجاد نزدیکی میان گروههای اسلامی بهویژه میان تشیع و تسنن، تلاشهای زیاد کرد تا بدینوسیله به وحدت اسلامی که آرمان همۀ علمای نهضت اصلاح دینی بود، دست یابد. او خود عملاً رابطۀ دوستانهیی با برخی از علما و دانشمندانِ شیعیمذهب برقرار کرد که از جملۀ آنها «هبهالله شهرستانی» صاحب مجله العرفان و «عبدالحسین عاملی» بودند، اما زمانیکه محسن امین عاملی کتابی زیر نام «الرد علی الوهابیه» و «الحصون المنیعه فی الرد علی ما اورده صاحب المنار فی حق الشیعه» را نوشت، نظر رشید رضا دربارۀ آنها تغییر کرد؛ بنابراین مجبور شد تا قلم به دست گیرد و به تمام حقتلفیهایی که اهل تشیع در برابر اهل تسنن روا داشتهاند، پاسخ دهد. همین بود که کتابی تحت عنوان «السنه والشیعه» نوشت و باورهای انحرافیِ آنها در مورد قرآن، اصحاب پیامبر و امامانشان را مورد انتقاد قرار داد. تفسیر المنار، رویکردی عقلانی در تفسیر قرآن کریم تفسیرالمنار (تفسیرالقرآنالحکیم) از تفاسیر معروفِ قرن چهارده است. شهرت واعتبارِ این تفسیر بیش از آنکه معلول غنا، اتقان و دستاوردهاى نوینِ تفسیرى باشد، مرهون شخصیت محمد عبده است که از بنیانگذاران جنبش اصلاحى و از یاران و همراهانِ سید جمالالدین افغانی بود. محمد عبده در آغاز به این باور بود «که قرآن به تفسیر کامل و همهجانبه نیاز ندارد؛ زیرا از گذشتههای دور تا امروز تفاسیر متعددی برای قرآن نگاشته شده که برخی جبران کاستیِ دیگری را میکنند، اما آنچه که امروز مردم به آن نیاز دارند، تفسیر برخی از آیات است. شاید که عمر نیز مجال تفسیر تمام قرآن را ندهد». (تفسیر المنار ۱/۱۲) اما بعدها بر اثر پیشنهاد و اصرار گروهی از مصریان، از جمله رشید رضا، بر آن شد که در دانشگاه الازهر به تدریس قرآن آغاز کند. کار تدریس وی، به مدتِ شش سال ادامه یافت و از سورۀ حمد تا آیتِ ۱۲۶ سورۀ النسا را تفسیر کرد. اما محمد عبده درگذشت و تفسیرِ او ناتمام ماند. پس از محمد عبده، رشید رضا ادامۀ درس تفسیرِ استادِ خود را به عهده گرفت و تا آیت ۱۰۱ سورۀ یوسف را تفسیر کرد، ولی با فوت رشید رضا بارِ دیگر کار این تفسیر ناتمام ماند. بنابراین آنچه هماکنون از تفسیر المنار در دسترس است، همان تفسیر دوازده جزء قرآن است که در دوازده مجلد به چاپ رسیده است. قابل تذکر این است که رشید رضا پس از درگذشت استادش محمد عبده، چه در آن بخش که درسهای تفسیری عبده بود و چه در آن مقدار که خودش تفسیر کرده بود، تغییراتِ ماهوی و کیفیتی ایجاد کرد که با اصول آرمانی محمد عبده، تفاوت کامل داشت؛ به همین لحاظ تفسیر المنار از آنِ رشید رضاست و اینکه آن را به محمد عبده نسبت میدهند، بهخاطر این است که آغازگرِ آن محمد عبده بوده و در جاهای زیادی، نام محمد عبده و آرایِ او ذکر شده است. اینک برای شناخت اندیشههای رشید رضا بهتر است به مهمترین و بزرگترین فرآورده و تلاش فکریاش که تفسیر المنار است، بپردازیم؛ زیرا این تفسیر در روشِ خود منحصر به فرد بوده و دایرهالمعارفِ جریان اصلاح دینی در عصرِ حاضر به حساب میآید و هستهگذاری این تفسیر توسط امام عقلانیت معاصر، محمد عبده صورت گرفته است. طوریکه در ابتدای این بحث اشاره کردم، رشید رضا در طرابلس متولد شد و از علما و شیوخ آن مرز و بوم علم آموخت و بعدها به عنوان خطیب و دانشمند دهکدهاش به وعظ و ارشاد مردم پرداخت تا اینکه نسخهیی از جریدۀ عروهالوثقی که توسط سید جمالالدین افغانی و شاگردش محمد عبده به نشر میرسید، به دست او افتاد. رشید رضا این جریده را خواند و سخت شیفتۀ نویسندهگانش گردید و تلاش کرد با افغانی ببیند اما موفق نشد و آرزوی دیدار با محمد عبده را داشت که به آن رسید و در سال ۱۳۱۵هـ با او ملاقات کرد و نخستین پیشنهادی که به محمد عبده نمود، این بود که تفسیری بهسان اسلوب و روش عروهالوثقی بنویسد، که پس از جروبحثهایی این پیشنهاد پذیرفته شد و محمد عبده شروع به تدریسِ تفسیر در دانشگاه الازهر کرد، و کسیکه همواره درسهای تفسیر محمد عبده را تعقیب میکرد، رشید رضا بود. او درسهای استاد را مینوشت و نوشتههای خود را برای مراجعه به استادش محمد عبده میداد و پس از مراجعۀ استاد، آن را در مجلۀ المنار به نشر میسپرد. با در نظرداشت این روند، میتوان گفت که رشید رضا وارث نخستین استاد خویش محمد عبده بوده است؛ زیرا وی تمام داشتههای استاد خویش را زیر نظرِ او جمع آوری کرد و از راه و روشِ او خارج نشد و جای تعجب نیست که محمد عبده دربارۀ شاگردش رشید رضا میگفته است که «صاحب المنار ترجمان اندیشههای من است». پس تفسیر المنار که رشید رضا آن را پس از استادش محمد عبده ادامه داده است، تفسیر منحصر به فردی بوده و جولانگاهِ عقل نیز هست، بهویژه مواردى که به آراى تفسیرى عبده مربوط مىشود؛ زیرا در باور عبده، عقل دو نقشِ عمده در احیا و اصلاح اندیشههاى دینى ایفا مىکند: نخست: اینکه به کمکِ عقل مىتوان به بخش بزرگى از معارفِ دینی دست یافت و متون دین را بهوسیلۀ آن تفسیر کرد. دوّم اینکه تفسیر عقلانى دین، زمینۀ حضور و جاودانهگىِ دین را در جامعه و متن زندهگى مسلمانان فراهم مىآورد. در المنار مىنویسد: «… قرآن نه تنها به ما مىآموزد که چه چیزهایى را مىتوانیم و باید دربارۀ خدا بدانیم، بلکه در اثبات آنچه مىآموزاند، دلیل و برهان مىآورد و هیچگاه از ما نمىخواهد که گفتههاى آن را به صرف آنکه فرمودۀ خداست، بپذیریم. قرآن نه تنها آموزشهاى خود را اعلام مىکند، بلکه از مذاهب مخالفانِ خود نیز گزارش مىدهد و با دلیل و حجّت آنها را رد مىکند و عقل را مخاطب قرار مىدهد و فکر را به تلاش برمىانگیزد. قرآن نخستین کتاب مقدسى است که از زبان پیامبر خدا، برادرى و همبستهگى عقل و دین را به شیوهیى آشکار و تأویلناپذیر اعلام مىدارد. بدین جهت در آغاز اسلام، مسلمانان بهجز آنان که نه عقل درست داشتند و نه دینى استوار، همهگى پذیرفتند که پارهیى از قضایاى دینى را تنها از راه عقل مىتوان دریافت…»(المنار ۱/۲۱ـ۲۲) شهید سید قطب از جمله کسانىست که عبده را به زیادهروى در عقلگرایى متهم کرده است و ریشۀ آن را جمود فکرىِ مسلمانان از یکسو و عقلگرایى اروپا از سوى دیگر دانسته و اینکه عبده در مقابله با این دو وضعیت، ناخواسته به جایى رسید که عقل را در برابر وحى قرار داد و شاگردانِ او چون عبدالقادر مغربى و رشیدرضا نیز به پیروى از عبده در این ورطه افتادند و در تفسیر آن دو، نصوص قرآنى با عقل تأویل شده است. سخنان شهید سید قطب در این جهت که عبده اهتمامِ زیادى به عقل داشته، جاى انکار ندارد؛ امّا اینکه عقل را در برابر وحى شمرده باشد، درست به نظر نمىآید، چه اینکه در تفسیر المنار تصریح شده است که خداوند چهار نوع هدایت در اختیار انسان قرار داده است: هدایت فطرى، حسى، عقلى و دینى. از این میان، هدایت دینى، اساس و حاکم براى سه نوع هدایتِ دیگر شناخته شده است. عقل در ادراک خویش همچون حس، دچار اشتباه مىشود و بدین جهت انسان نیازمند هدایتىست که بشر را در تاریکى هواى نفس و پیروزى آن بر عقل، راهنمون شود و قلمرو وظایف و واقعیتها و ارزشها را به او بنمایاند. (المنار ۱/۶۳) تفسیر المنار در دو حوزه عقل را مبناى تفسیر و داورى قرار داده است: ۱- تفسیر و تأویل برخى از مفاهیم قرآنى چنانکه ذیل آیت ۳۴ سورۀ بقره در تفسیر فرشتهگان و ابلیس، به قواى طبیعت اشاره دارد و به این سمت حرکت مىکند که فرشتهگان، همان نیروهاى طبیعى هستند که باعث قوام نظام عالم اند و منظور از سجدۀ فرشتهگان در برابر آدم، مسخر بودنِ آنها در برابر ارادۀ اوست و تنها یک نیرو مسخر انسان نیست که ابلیس نامیده شده است. (المنار ۱/۲۶۶ـ۲۷۰) و در ذیل آیت ۷ از سورۀ بقره (ختم اللّه على قلوبهم وعلى سمعهم وعلى ابصارهم غشاوه ولهم عذاب عظیم) در توجیه اینکه چرا واژۀ «قلوب» و «ابصار» جمع آمده ولى «سمع» مفرد یاد شده است، تلاشهاى عقلانى دارد و مىنویسد: «دریافتهاى قلب و مشاهدات چشم بسیار متنوع اند، برخلاف حس شنوایى که تنها مىشنود و تنوعى در آن نیست، و علاوه بر این، راه رسیدن به یقین از راه شنیدن، تنها تواتر است، ولى از راه چشم، راههاى متعددى براى رسیدن به یقین وجود دارد». (المنار ۱/۱۴۴) ۲- نقد آراى تفسیرى دیگران بهوسیلۀ عقل چنانکه ذیل آیۀ ۱۵۹ سورۀ بقره (کسانى که دلایل روشن و وسیلۀ هدایتى را که نازل کردهایم، بعد از آنکه در کتاب براى مردم بیان ساختیم، کتمان مىکنند) مىنویسد: «مفسران در نوع کتمان حق از سوى اهل کتاب اختلاف نظر دارند، برخى گفتهاند کتمان حق بهوسیلۀ حذف بخشهایى از مطالب تورات و انجیل صورت گرفته است و گروهى معتقدند که این کتمان نه با حذف، بلکه به وسیلۀ تأویل و توجیه مطالبى بوده است که در تورات و انجیل وجود داشته و بر حق بودن رسالت رسول اکرم دلالت مىکرده است، ولى علماى یهود و نصارا، آن مطالب را طورى تفسیر مىکردهاند که شامل رسول اکرم نشود». المنار براى رد نظریۀ نخست و برترى نظریه دوّم به این نکتۀ عقلانی اشاره دارد که معمولاً حذف بخشى از آیات، ممکن نمىنماید؛ زیرا تورات و انجیل در میان اقوام و مللِ متعددى وجود داشته و در عمل هماهنگى و همدستى آنان در حذف بخش خاصى از مطالب میسر نبوده است؛ پس باید نظریۀ دوم را پذیرا باشد.
نظرات